چه زود فراموش می کنیم وچه زود فراموش می شویم
چه زود دل می بندیم وچه زود دلمان می شکند
چه زود خاطره ها فراموش میشوند
وچه قدر زود ازذهن ها پاک میشویم
زندگی آرام حرکت کن بگذار حس لحظه های عاشقی رادرک کنیم...
چه زود فراموش می کنیم وچه زود فراموش می شویم
چه زود دل می بندیم وچه زود دلمان می شکند
چه زود خاطره ها فراموش میشوند
وچه قدر زود ازذهن ها پاک میشویم
زندگی آرام حرکت کن بگذار حس لحظه های عاشقی رادرک کنیم...
آن زمان که رفتی سه چیزرابرایم یادگاری گذاشتی...
غم تنهایی وحسرت نبودت.من چه ساده ازتنهایهایم نوشتم وتو چه
ساده دل بریدی ومن چه ساده تورابخشیدم...چه سخت است بی تو
بودن چه راحت است برای تو دل بریدن...
تقصیردلم چیست اگر روی تو زیباست حاجت به به بیان نیست
که ازروی تو پیداست من تشنه ی یک لحظه تماشای توهستم
افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست...
درجاده ی عشق هنوز هم قدم زنان به دنبال تو می گردم.شاید نگاهت
آتش قلب خسته ام را فرو کش کنداماراه جاده ی عشق خیلی طولانی
وسردرگم است گم میشوم ...اگربدانی چه قدر سخت است یادبونت
در عمق وحشت نبودنت مرا این گونه رها نمیکردی...
سکوتم رابه باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت به هرخاکی رسیدم تکیه کردم.
هرلحظه ی دوریت برام یک دنیا دلتنگی است وچه قدر صبوراست ر
دل من چراکه به اندازه ی تمام لحظه های عاشق بودنم ازتو دورم...
وقتی می خواستم اسمت رااز گوشه ی قلبم پاک کنم اما حک شده بود ونمیرفت آنگاه اتاقی زیبا برای اسمت ساختم وهنوزهم گوشه ی قلبم مانده
پاییز می آیدزمانی که خاطرات شیرین گذشته ی خودم راباتو به یاد
می آورم پاییزهمچون بهاردل انگیز می شود بیاواینک مراباخودبه آن
سوی دریاها ببرشایددیگرفرصتی برای پیوستن نباشد....
گفته بودی فردا پشت این پنجره ها غنچه ای می رویدوکسی می آید
روشنی می آرد دیرگاهیست پشت این پنجره ها منتظرم ولی این جا
حتی ردپایی هم نیست....
بعدازرفتن تو آسمان چه معصومانه می بارد.ستاره ها روشنایی را ازدست داده اند...ابرها درهم تپیده شدند وخورشیددیگر طلوع نخواهدکرد.........